حکمت مطهر

حکمت مطهر

حکمت مطهر

حکمت مطهر

عدالت اجتماعی، سرمایه داری و تکنولوژی از دیدگاه شهید مطهری


عدالت اجتماعی، سرمایه داری و تکنولوژی از دیدگاه شهید مطهری
دکتر فرشاد مومنی

 همانطور که در فرایند نیل به توسعة ملی با دورهای باطلی روبرو هستیم که توسعه‌نیافتگی را بازتولید می‌کنند، به طریق اولی در فرایند اندیشه هم می‌توان این دورهای باطل را ردگیری کرد. به دلایل گوناگون تاریخی، اجتماعی و سیاسی ما کمتر با میراث فکری پیشنیان‌مان رابطه برقرار می‌کنیم در حالیکه در کشورهای پیشرفته عکس این است یعنی هر نسل ابتدا تلاش می‌کند بر بلندای شانه‌های نسل قبلی قرار گیرد و سپس چندگام به طرف جلو بردارد برای مثال حتی باگذشت بیش از دویست سال اکنون هر قدم که در عرصه علم اقتصاد در کشورهای صنعتی برداشته می‌شود با گرامیداشت اسم اسمیت و میراث او آغاز می‌شود. همانطور که در بحث جمعیت با بزرگداشت اسم مالتوس و ذکر میراث فکری او کارهای جدید صورت می‌گیرد.
آنچه ذهن مرا به این مسئله بیش از گذشته حساس کرد کاری بود که سال گذشته بنیاد شهید انجام داد و در بیست و پنجمین سال شهادت شهید بهشتی خبرنگاری مراجعه کرده بود به افراد در دانشگاه شهید بهشتی و خیابان شهید بهشتی و میدان هفتم تیر و می‌پرسید وجه تسمیة این مکان‌ها چیست؟ در این فیلم بیش از 80 درصد افراد به کلی شهید بهشتی را نمی‌شناختند! اگر این کار را برای شهید مطهری هم بکنیم نتیجه احتمالاً با تفاوت اندکی همین است. یک دلیل این است که برخی می‌گویند از بزرگان اندیشه معاصر استفادة ابزاری می‌شود و به جای تلاش برای شناساندن روش و منش آنها به جامعه در جاهای خاصی افراد و گروه‌ها تأییدیة‌ کارهای خود را از زبان آنها می‌گیرند. همین‌طور دلیل دوم را برخی این می‌دانند که نظام رسمی تبلیغاتی کشور گرامیداشت را عمدتاً به تعریف و تمجیدهای غیرمتعارف محدود می‌کند تا شناسایی اندیشه‌های آنها و بحث و نقد و زنده نگه‌داشتن آن اندیشه‌ها .
  
حتی اگر این کاستی‌ها را نسبت به عملکرد مجموعه افراد و نهادهای رسمی بپذیریم باید به صراحت اذعان کنیم که علاوه بر آن جامعة علمی و روشنفکری ما هم به گونة‌ دیگری با رویه‌های مزبور هم‌راستایی دارد و به واسطة جدی نگرفتن میراث فکری آنها کمک می‌کند که اندیشه‌ورزان بزرگ ملی و دینی راحت‌تر نادیده گرفته شوند.
گمان من این است که امثال شهید مطهری مثال‌های بارز و ممتاز از مفهوم روشنفکری دینی هستند یعنی کسانی‌که دغدغه‌های جدی دینی دارند و سخت بیم ناکند از اینکه دینداری به معنای ارتجاع و تحجر و ناآگاهی نسبت به مقتضیات زمان تعبیر شود و بخش مهمی از کوشش‌های امثال شهید مطهری را می‌توان در راستای رفع این سوء‌تفاهم بزرگ ارزیابی کرد که عمدتاً ناظر بر تلاش بر ایجاد نوعی تعادل میان آموزه‌های دینی و مقتضیات زمان است و به قاعده هر روشنفکر به معنای دقیق کلمه عنصر «زمان آگاهی» دغدغة مهم امثال این شخصیت‌ها بوده است.
من در مراجعه به آثار شهید مطهری برای اینکه ببینم ایشان نسبت به توسعه چه فکر می‌کردند و راهکارشان برای برون‌رفت از توسعه چیست، طیف متنوعی از آثارشان را نگاه کردم و دیدم انصافاً سنت‌های بسیار جالبی را ایشان از خود به یادگار گذاشته که همچنان برای ما می‌تواند راهگشا باشد. برای مثال در سال‌های پایانی دهه 1330 شمسی ایشان کتابی منتشر کردند به نام انسان و سرنوشت. در مقدمة آن چارچوبی را بیان می‌کنند که به تعبیر امروزی حکم یک برنامه پژوهشی دارد. در آنجا سخت نقد می‌کنند دین‌پژوهان کشورمان را با این مضمون که «شما بسیار بیش از حد می‌پردازید به موضوعات تکراری و موضوعاتی که دغدغة فکری اصلی نسل جوان هست را به کلی مهجور گذاشتید و در آنجا یک فهرست بلند بالایی از تنگناهای فکری و محدودیت‌هایی که جامعة جوان آن روز با آن مواجه است را مطرح می‌کنند و به صراحت اظهار می‌دارند: «اگر امکان این وجود داشت که این کارها به صورت شخصی انجام شود من این را مطرح نمی‌کردم و شخصاً آن را پی می‌گرفتم ولی چون این کار از عهدة یک فرد خارج است من آن را مطرح می‌کنم و دست استمداد دراز می‌کنم به سوی همة کسانی که دغدغة روشنفکری دینی دارند.» البته تأکید می‌کنم که همه اینها نقل به مضمون است و بیان دقیق گفتار شهید نیست.
در واکاوی اندیشه‌های ایشان متوجه شدم ایشان هیچ جایی به صورت مشخص از لفظ توسعه استفاده نکردند و موضوع دغدغه‌ای که مطرح می‌کنند انحطاط و عقب‌ماندگی مسلمانان و جوامع اسلامی از جهان پیشرفته است و برای دلایل این عقب‌ماندگی طیف گسترده‌ای از مسایل را مطرح می‌کنند از برداشت‌های تعصب‌آلود از دین گرفته تا دوقطبی کاذب میان علم و دین. اما در کنار تمام این عوامل به نظر می‌رسد ایشان 3 مسئله را حیاتی‌تر تشخیص دادند و با تعابیری که مطرح می‌کنند بخش مهمی از این انحطاط را به ویژه در دوران جدید معلول غفلت از اندیشه‌ورزی و مشخص کردن نسبت اسلام و مسلمانان با این سه مسئله ذکر می‌کنند. از این سه مسئله یکی به حوزة دین و معرفت دینی برمی‌گردد و در اینجا ایشان خیلی بی‌پروا نکاتی را بیان می‌کنند و آن مسئله عدالت اجتماعی است و دو مسئله دیگر بر می‌گردد به اینکه روشنفکران دینی و به ویژه فقیهان ما کوتاهی کردند برای آگاهی و بصیرت کافی از تحولات زمانه و درک مقتضیات زمان و در این عرصه هم به طور مشخص ایشان دو مسئله مهم «تکنولوژی» و «سرمایه‌داری» را مطرح می‌کنند.
در مورد عدالت اجتماعی تعابیری که مطرح کردند خیلی زیاد شنیده‌اید آنچه که خیلی شنیده‌ایم بحثی است که ایشان در مقدمة کتاب بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی مطرح کردند و در آنجا به صراحت می‌فرمایند «اصل عدالت از مقیاس‌های اسلام است، عدالت در سلسلة علل احکام است نه در سلسلة معلولات. نه این است که آنچه دین گفت عدل است بلکه آنچه عدل است دین می‌گوید. معنی مقیاس بودن عدالت برای دین همین است.»
سپس در پاسخ به اینکه آیا دین مقیاس عدالت است یا برعکس می‌فرماید: «مقدسی اقتضا می‌کند که بگوئیم دین مقیاس عدالت است، اما حقیقت این طور نیست. این نظیر آن چیزی است که در باب حُسن و قبح عقلی میان متکلمین رایج شد و شیعه و معتدله عدلیه شدند یعنی عدل را مقیاس دین شمردند. این اندیشه که دین مقیاس عدل است یک اندیشة جاهلی است و قرآن در برابر آن موضع گرفته و به اعراب جاهلی اعتراض می‌کند که هر عملی را به حساب دین می‌گذاشتند.» و در ادامه چند نکته دارند که من تعجب می‌کنم با توجه به اهمیتش چطور تا حالا چندان جدی گرفته نشده است.
در همین کتاب ایشان می‌فرماید: «دلیل اینکه من بحث عدل را به عنوان محور بحث‌ها انتخاب می‌کنم این است که مسئله عدالت اجتماعی آنقدر اهمیت دارد که نادیده گرفتن آن از سوی فقیهان دلیل اصلی این است که فلسفة اجتماعی اسلام رشد نکرده و بر مبنای عقلی و علمی قرار نگرفته و در ادامه می‌گویند؛ غفلت از عدالت اجتماعی باعث شد که فقهی بوجود آمد غیرمتناسب با سایر اصول اسلام و بدون اصول و مبانی و حتی بدون فلسفة اجتماعی» به تعبیر ایشان عدل‌محوری زیربنای عقل‌محوری، علم محوری و اخلاق محوری در جامعة اسلامی است یعنی اگر می‌بینید این سه عنصر در رفتارهای فردی و جمعی ما نقش برجسته و ممتاز ندارند دلیلش این است که ما درک روشنی از عدالت اجتماعی نداریم.
در صفحة 26 و 27 کتاب بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی می‌فرمایند: «اگر حریت و آزادی فکر باقی بود و موضوع تفوق اهل سنت بر اهل عدل پیش نمی‌آمد و بر شیعه هم مصیبت اخباری‌گری نرسیده بود ما حالا فلسفة اجتماعی مدون داشتیم و فقه ما بر این اصل بنا شده بود و دچار تضادهای کنونی نبودیم.» و در جمع‌بندی می‌گوید: «اصل عدالت اجتماعی با همة اهمیت آن در فقه ما مورد غفلت واقع شده است.»
تعبیر عجیب دیگری که ایشان در کتاب ده‌گفتار دارند به این مضمون است: «خداپرستی به معنای توحید فردی است و توحید هنگامی در وجه اجتماعی متجلی می‌شود که درک روشنی از عدالت اجتماعی وجود داشته باشد.
در هر حال این یکی از حوزه‌های مهم تنگنای فکری است که جامعة اسلامی با آن مواجه است و ایشان معتقد است سرچشمة بسیاری از ناهنجاری‌ها به این موضوع برمی‌گردد و به روشنی می‌توان ادعا کرد تا همین الآن هم مسئله به همین ترتیب است و ما هنوز کارهایی را به نام عدالت اجتماعی مشاهده می‌کنیم که انجام می‌شود ضمن آن‌که خسارت‌های سنگین انسانی و مادی به همراه دارد بعضاً نوعی خطرناک از بددفاع کردن از عدالت اجتماعی را متجلی می‌کند..
بحث دومی که شهید مطهری در این راستا مطرح می‌کنند مسئلة تکنولوژی است. در این‌جا ایشان از مفهوم تکنولوژی، مستقیماً استفاده نکردند ولی از تعابیری مثل تکنیک، صنعت جدید و ماشین استفاده کردند.
در این زمینه نیز شهید مطهری معتقد است که ما می‌باید مسئلة تکنولوژی را به عنوان یک مسئلة حیاتی در نظر می‌گرفتیم و نسبت خود را به عنوان مسلمان با این پدیده روشن می‌کردیم.» در ادامه ایشان استدلال‌هایی در این زمینه می‌کنند که چرا تکنولوژی برای سرنوشت همه یک مسئله حیاتی است. من فرازی را می‌خوانم که وقتی آن را دیدم یاد این کلام معصوم افتادم که می‌فرماید: اتقوا من فراسه المؤمن فانه ینظر بنورالله، ایشان بیش از سی سال قبل با تفکیک موج‌های دوم و سوم انقلاب صنعتی می‌فرمایند؛ «مدت‌ها تصور ما راجع به تکنولوژی این بود که ابزارهای در اختیار انسان را بهبود بخشیده ولی همة داستان این نیست، داستان این است که تکنولوژی در شرایط کنونی علاوه بر جانشینی برای توانایی‌های فیزیکی انسان، خصلت تکمیل‌کننده‌ای تا مرز جایگزینی با شعور و اندیشة انسان را هم به همراه خود آورده است.»
دوستان می‌دانند که این بحث نقطة عطفی است که در سال‌های پایانی ربع سوم قرن بیستم موضوعیت فراگیر و جدی پیدا کرده و در سال‌های پایانی قرن بیستم درباره‌اش به صورت خبری در ادبیات توسعه صحبت شده است و آنچه ما تحت عنوان اقتصاد مبتنی بر دانایی مطرح می‌کنیم تمام بحث این است که تکنولوژی‌های جدید یک تحول جدی پیدا کرده‌اند و آن اینکه از انقلاب صنعتی تا سال‌های میانی قرن بیستم، تکنولوژی‌ها عمدتاً جایگزین بازوی انسان‌ها می‌شدند اما بعد از انقلاب انفورماتیکی، تکنولوژی‌های جدید جایگزین مغز انسان می‌شوند. امروز این بحث شناخته‌شده‌ای است و برای مثال ریفکین به صراحت می‌گوید که حتی در کشورهای صنعتی بیش از 75 درصد نیروی کار درگیر فعالیت‌هایی است که چیزی فراتر از وظایف ساده تکراری نیست و ماشین‌های خودکار می‌توانند اکثر قریب‌به‌اتفاق آن وظایف را عهده‌دار شوند.
عرض من این است که گرچه بسیاری از فلاسفه قرن بیستم هم نکات کلی و مبهمی در این راستا مطرح کرده بودند که شاید مهمترین آنها بحث‌های هایدگر و هربرت مارکوزه است اما در ادبیات توسعه این بحث در سال‌های پایانی قرن بیستم مطرح شده ولی شهید مطهری با عنصر زمان آگاهی و ژرف‌اندیشی خود در آن زمان که حتی یک مقاله در دسترس نیست که به این نکته به وضوح و روشنی توجه کرده باشد، در آنجا می‌گوید فقط جایگزینی بازوی انسان را از تکنولوژی نبینید جایگزینی مغز انسان را هم ببینید و از همین جاست که تکنولوژی را به عنوان یک مسئله مستحدثه بسیار مهم و مغفول مطرح کرده و تصریح می‌کنند که می‌بایست به ویژه به اعتبار آثار و پیامدهای بیشمار اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی آن موضوع اجتهاد قرار گیرد.
مؤلفه سومی که ایشان مطرح می‌کنند مسئلة سرمایه‌داری است. در این زمینه هم باز ایشان محور اصلی نقد خود را متوجه فقیهان می‌کنند و مضمون بحث ایشان این است که: «برخورد فقیهان ما با پدیدة سرمایه‌داری برخوردی انفعالی و جزئی‌نگر بوده و اشکال دارد.» این باعث می‌شود نتوان سرمایه‌داری در طول دو سده اخیر را به مثابه یک سیستم در نظر گرفت مثالی که ایشان می‌زنند این است که فقیهان ما هنگامی‌که در معرض سؤالاتی قرار گرفتند که مضمون آنها این بوده که مثلاً تکلیف ما با مسئلة سرقفلی چیست؟ با سفته و بیمه چطور؟ ایشان ادعا می‌کنند فقیهان ما به قاعدة سنت متداول فقهی برداشت‌هایی خیلی سنتی می‌کردند و مسائل جدید را هم در همان قالب‌های سنتی بررسی می‌کردند و براساس آن احکامی را برای مقلدان مطرح می‌کنند و ادامه می‌دهند این رویکرد اشکالات فراوان ایجاد کرده و باعث شده نتوانیم نسبت خود را با اصل و بنیان این مسئله روشن کنیم. «فقهای عصر از مسائل بانک و بیمه و چک و سفته به عنوان مسائل رایج کمابیش بحث‌هایی کرده و می‌کنند ولی توجه ندارند که رئیس بحث‌های مهم خود سرمایه‌داری است. زیرا ابتدا چنین تصور می‌رود که سرمایه‌داری موضوع کهنة قدیمی است که شارع اسلام برای آن حدود و قوانینی تعیین کرده،‌ تجارت، ‌مزارعه، مضاربه، مساقات و شرکت‌ها. از نظر من حقیقت مطلب این‌گونه نیست و سرمایه‌داری جدید پدیده‌ای جداگانه و بی‌سابقه است و جداگانه و مستقلاً دربارة آن باید اجتهاد کرد.»
استاد مطهری در ادامه درک خود را از سرمایه‌داری مطرح می‌کنند و توضیح می‌دهند که وقتی این پدیدة پیچیده را تجزیه می‌کنیم و به روح و کارکردهای بنیادی آن توجه نمی‌کنیم، نمی‌توانیم نسبت خود را با شرایط دنیای جدید از موضع اسلامی مشخص کنیم و مضمون تعبیرشان این است که این مسئله باعث می‌شود ما همواره در انفعال باقی بمانیم.
نکتة دیگر این است که از دیدگاه شهید مطهری میان درک مسلمانان از عدالت اجتماعی و تکنولوژی و سرمایه‌داری رابطة کارکردی بسیار عمیق وجود دارد و درهم‌تنیدگی آنها به گونه‌ای است که هیچ کدام را بدون داشتن تصویری جامع از دیگری نمی‌توان به درستی فهم کرد.
قسمت آخر بحث من مربوط به این نکته است که همة آنچه آقای مطهری به عنوان تنگناهای فکری جوامع اسلامی برای مواجهة فعال و از موضع اسلامی با دنیای جدید مطرح کردند امروز و در یک ابعاد به مراتب بی‌سابقه و پیچیده‌تر نسبت به زمان حیات ایشان موضوعیت دارد. مثالی که انتخاب کرده‌ام فقط به عنوان مشتی از خروار مربوط به تحولاتی می‌شود که اکنون در بازارهای سرمایة جهانی شده وجود دارد.
گفته می‌شود بازارهای مالی نزدیک‌ترین بازار به آموزه‌های خالص سرمایه‌داری و اقتصاد بازار است. برای اینکه نشان داده شود در این مثال چطور مسئلة سرمایه‌داری، تکنولوژی و نابرابری درهم‌ تنیده می‌شوند. بحث این است که صرفنظر از همه انبوه مسایل فنی و فکری موجود در پشت سر تحولات بازارهای سرمایه جهانی شده برای اینکه یک تصمیم دقیق در این بازار گرفته شود به چه سطحی از تکنولوژی نیاز داریم و آنها که دسترسی به این تکنولوژی را ندارند چه فرصت‌هایی را از دست می‌دهند و ما با چه ابعادی از نابرابری روبرو خواهیم شد و جامعه سرمایه‌داری در این شرایط به چه سمتی در حرکت است.
توجهتان را به این جلب می‌کنم که بازارهای مالی بازارهایی هستند که در تمام شب و روز بی‌وقفه کار می‌کنند. فرض شده که در نظر بگیریم بازارهای مالی جهانی شده در شبانروز 24 ساعت کار می‌کنند و فقط اگر یک دورة زمانی دو ماهه را در نظر بگیریم با توجه به اینکه در این بازارها حداقل از 5 ارز مختلف استفاده می‌شود. حتی اگر فرض کنیم هیچ‌یک از این ارزها شناور نیستند و حداقل 10 بازار به طور همزمان در حال فعالیت هستند برآورد شده برای اینکه یک تصمیم دقیق در این بازار گرفته شود لازم است که در هر ثانیه 2/7 میلیارد محاسبة ریاضی صورت پذیرد.
یک بحث این است که آنچه به عنوان برابری فرصت‌ها مطرح می‌شود، برابری فرصت‌ها در شرایطی که ما با نابرابری امکانات اولیه روبرو هستیم ناکارآمدی خود را خیلی روشن نشان می‌دهد و از این زاویه هم درک توانمندی‌های تکنولوژی جدیدی که در اختیار اقلیت اندکی از جهان هست و هم آثار آن از نظر نابرابرسازی درآمدی و منطقه‌ای و هم به اعتبار اینکه ما از موضع اسلامی چگونه می‌توانیم جایگاهی برای خود تعیین کنیم هر کدام به گونه‌ای اهمیت نکاتی را که از قول مرحوم مطهری مطرح کردم برجسته می‌کند. آخرین قسمت عرض من این است که ما امروز تقریباً حدود 25 سال را از زمانی‌که این کتاب آقای مطهری تدوین شد سپری کردیم. شاید اکنون زمان خوبی باشد که یک بار دیگر به رفتارهای خود در این زمینه توجه کنیم و اگر نیاز به بازنگری در رفتارها هست درباره‌اش بیندیشیم.
مسئلة‌ اول این است که اگر قرار باشد برخورد با اندیشه برخوردی حذفی باشد و ما هر آنچه را که نپسندیدیم به خودمان اجازه دهیم حذف کنیم ثمرة‌عملی‌اش این است که این مباحث بنیادی به جای اینکه در مرکز توجه جامعة علمی ما قرار بگیرد با خمیر شدن کتاب امثال آقای مطهری کلاً از دستور کار جامعة علمی و نواندیش ما خارج شد. این خروج به معنای حساسیت‌زدایی از مجموعه مباحث بسیار حیاتی و مهم بود. در برابر این کار ما، گردونة پیشرفت علمی – فنی در جهان از حرکت بازنایستاد و بلکه سرعت و شتاب تحولات علمی در شرایط کنونی نسبت به زمانی که آقای مطهری این بحث را مطرح کردند چندین برابر شده و ما با این نحوه برخورد فقط به تداوم عقب‌ماندگی خود کمک کردیم و بس! نکتة بسیار مهم دیگر این است که تجربه خمیر کردن آن کتاب به روشنی نشان داد برخورد فیزیکی و حذفی با اندیشه حد یقف ندارد یعنی ما اگر بنا را اینگونه قرار دهیم حتی امثال مطهری هم در برابر آن مصون نیست و قربانی‌هایی در سطح مطهری هم در این قضیه خواهیم داشت. این خیلی مهم است که بدانیم حد و مرزی برای رویه حذفی وجود ندارد و حذف‌کنندگان پیشین در دورة بعدی در زمرة حذف‌شدگان قرار می‌گیرند و صرف‌نظر از اینکه این رویه بر سر اشخاص چه می‌آورد نکته مهم این است که از منظر اجتماعی، خسارت‌هایی که به جامعه وارد می‌شود چطور جبران خواهد شد و پاسخگوی این خسارت‌ها کیست؟ و تا چه زمانی باید استمرار یابد.
مسئلة دیگر این است که به اعتبار همین تحولات علمی، رویه‌های معطوف به کنترل فیزیکی مرتباً ارزش و کارآمدی‌اش کاهش پیدا می‌کند. در یک بازار فکری جهانی شده آنچه به لحاظ تئوریک اتفاق می‌افتد فقط یک مسئله است و آن اینکه ما با شرایطی به نام آزادی مبادله در همه بازارها و از جمله بازار فرهنگ هم روبرو هستیم ولی همانطور که می‌دانیم مبادله یک رابطة دوطرفه است و هر یک از طرفین داستان باید چیزی برای عرضه داشته باشد که مورد خواست و تقاضای طرف دیگر باشد.
برخوردهای حذفی که به تعبیر اقتصاددانان سیاسی هزینه فرصت اندیشه‌ورزی را بالا می‌برد معنایش این است که ما تولید فکری مبتنی بر ارزش‌ها و اصول خودمان را هرچند ایرادها و کاستی‌هایی هم داشته باشند با کندی و دشواری جدی روبرو می‌کنیم ولی طنز تلخ داستان اینجاست که بشر در خلأ فرهنگی نمی‌تواند زندگی کند.
بنابراین، این رویه‌های حذفی گرچه ظاهر خیلی رادیکالی دارند اما کارکرد عملی‌اش این است که جامعة ما را به لحاظ فرهنگی تا مرز عقیم شدن و بی‌دفاع شدن در برابر فرآورده‌های فرهنگی دیگران جلو می‌برد و به آنها متکی و وابسته می‌سازد یعنی رویه‌ای که ظاهر رادیکال دارد ولی کارکرد عملی‌اش این است که وابستگی فکری و عملی را در ابعاد غیرقابل تصوری به جامعه در آینده نه چندان دور تحمیل می‌کند.
مهم این است که ما چگونه می‌توانیم قبل از آنکه هزینه‌هایی به مراتب سنگین‌تر از آنچه تاکنون متحمل شده‌ایم را تحمل کنیم، بدانیم که راه درست تکریم از ذخیرة دانش هر جامعه و هم راه درست مواجهه با اندیشه‌هایی که نامطلوب می‌انگاریم این است که فرصتی برای نقد و ارزیابی فراهم کنیم. تنها در این صورت است که از برخوردها و رویه‌های مطلق‌انگارانه و بازی همه یا هیچ خارج می‌شویم و بازی‌های جمعی ما خصلت برد‌برد پیدا می‌کند.
امید است که تجربه‌ای که در مورد شهید مطهری رخ داد و بازخوانی عمیق آن، کمک لازم برای رسیدن به این درک و بصیرت را فراهم کند و در آینده شاهد اوضاع به مراتب بهتری در کشورمان باشیم.

منبع : موسسه مطالعات دین و اقتصاد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.